کد مطلب:148671 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:167

کرامت و سخاوت سرشار
فقیری بیابان نشین كه از فقر به تنگ آمده بود، وارد مدینه شد او از مردم پرسید: «كریمترین و بزرگوارترین مرد كیست؟»

مردم، حسین علیه السلام را به او معرفی كردند، او به مسجد رفت، دید


امام حسین علیه السلام مشغول نماز است. در مقابل او ایستاد و این شعرها را خواند:



«لم یحب الیوم من رجاك و من

حرك من خلف بك الحلقة



انت جواد و انت معتمد

ابوك قد كان قاتل الفسقة



امروز كسی كه امید به تو داشته باشد و حلقه ی در خانه ی تو را حركت دهد ناامید نخواهد شد، تو سخاوتمند و پناه بینوایان هستی، پدرت كشنده ی فاسقان بود.»

امام حسین علیه السلام نماز خود را كوتاه كرد و پس از نماز به سوی آن اعرابی بیرون آمد. آثار فقر و تهیدستی را از چهره ی او مشاهده كرد، آنگاه بازگشت و قنبر را صدا زد، قنبر پیش دوید امام علیه السلام به او فرمود: از مخارج زندگی ما چقدر در نزد تو باقی مانده است؟

قنبر گفتن: دویست درهم باقی مانده كه به من فرمودی آن را بین بستگانت تقسیم كنم.

امام فرمود: آن را بیاور، كسی كه از آنها سزاوارتر است آمده، قنبر رفت و آن را آورد، امام حسین علیه السلام آن را گرفت و از روی حیا، از گوشه ی باز در، بی آنكه چهره ی فقیر را ببیند آن مبلغ را به او داد و در جواب شعر او، این سه بیت شعر را خواند:



خذها فانی الیك معتذر

و اعلم بانی علیك ذو شفقة



لو كان فی سیرنا الغداة عصا

كانت سمانا علیك مندفقة



لكن ریب الزمان ذو غیر

والكف ما قلیلة لنفقة



این پول را از من بگیر و از تو معذرت می خواهم و بدان كه من به تو


مهربانم و تو را دوست دارم، اگر دست ما پر بود، تو را همواره بهره مند می كردیم، ولی دگرگونیهای زمانه كم عطا شده و دستمان خالی است.»

وقتی كه اعرابی آن پولها را گرفت، سخت گریه كرد، حضرت فرمود: «گویا عطای ما را كم شمردی؟»

اعرابی گفت: «نه، بلكه گریه ام برای آن است كه دست با این جود و سخا، چگونه رواست زیر خاك برود؟» [1] .


[1] اقتباس از مناقب، ج 4، ص 66 - اعيان الشيعه، ج 1، ص 575.